برمیگردیم به جولبون

توی سرباز خونه ، فرمانده گویو که به موهیول و مارو و بقیه سربازا یه مقداری آموزش داده ازشون می خواد امتحان بگیره و بهشون میگه هر کسی بتون من رو شکست بده ترفیع درجه و حقوق یک ماه اونو بهش میدم ، هیچ کس حاضر نیست باهاش مبارزه کنه جز موهیول.-موهیول هم بلند میشه و میگه اگر من هر جوری شکستت بدم ، تو واقعا به چیزی که گفتی عمل میکنی ؟ -گویو هم میگه آره .موهیول هم که تو دستش خاک بود اونو سریع تو صورت گویو میریزه و از موقعیت استفاده میکنه تا میتونه اونو میزنه.

موهیول هم وقتی اونو به زمین میزنه ، دستشو به افتخار بالا میاره و اون و بقیه سربازا چنان خوشحالی میکنه که انگار تونسته کشور هان ور یکجا شکست بده  هامیونگ هم که حالا به جولبون برگشته از دور این صحنه ها رو میبینه و خندش میگیره.

چند روز بعد هم که میگذره ، گویو ، مارو و موهیول رو میفرسته جز سرباز های دفاعی از مرز بشن و بهشون میگه که اونجا مرز بین گوگوریو و بویو هستش ، هواسون جمع باشه که اونجا یکدفعه دردسر درست نکنین .

موهیول و مارو هم که از کار کردن خسته شدن و توی نزدیکی مرز در حال استراحت کردن هستند که موهیول ، چو بال سو ( رئیس گروه ارازل ، که گردنبند موهیول رو دزدیده بود ) رو میبینهچوبال سو و گروهش که در حال قاچاق کردن هستن ، درست روی مرز بویو معامله می کنن که موهیول میره پیششون و مارو از ترسش پشت بوته ها پنهان میشه .موهیول از چو بال سو گردنبندشو می خواد و دوباره موهیول و افراد ارازل با هم در گیر میشنکه همین موقع سربازان بویو ظاهر میشن، و ارازل و موهیول رو محاصره میکنن . مارو هم که پشته بوته ها قایم شده بود صحنه رو می بینی و سریع میره به گویو خبر میده.هامیونگ هم که خبر اسیر شدن موهیول رو میشنوه میگه من باید موهیول رو نجات بدم که دستیارش میگه اگر اونو به عنوان جاسوس گرفته باشن ،حتما می کشنش ، ولی هامیونگ دوباره میگه : من هر جور شده باید اونو نجات می دم .در مقر مرزی بویو
سربازان بویو برای اینکه بفهمن اونا از طرف کی اومدن جاسوسیاونا رو به سختی شکنجه میکنن وبعد از شکنجه هم موهیول ما به این شکل درمیاد و داره دیگه میمیره که فرشته نجاتش که یه پزشکه میاد داخل و همدیگه رو میبینن ...پایان